-

بی‌حرکت سرجام نشسته بودم که با پا ضربه ای محکم به پایه‌ی صندلیم زد.
بخاطر پلاستیکی بودن صندلی، پایه اش خم شد و من کف زمین افتادم و توی سالن هلهله‌ای به پا شد و همه با حقارت بهم نگاه می‌کردند.

سریع بلند شدم و باپوزخندی بی‌توجه به اون که نگاهش مثل آدمای برنده بود، دستی به لباس کثیف شده ام کشیدم و شالم رو عمدا به طرف اون حرکت دادم.

که مثل یه گاو وحشی که پارچه ی قرمز جلوش تکان داده باشند به سمتم حمله کرد، بدنم یه دفعه بی‌اختیار عکس‌العمل نشون داد و ساق دستم که باندپیچی شده بود رو جلوی صورتم حایل کردم.

منتظر برخورد کردن ضربه بودم و ضربان قلبم روی هزار رفته بود، اما اثری از برخوردنبود.
#کپی‌ممنوع⛔️

مشاهده مطلب در کانال


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها