- برو تو که فقط امتحانی اینجا هستی برای مرخصی گرفتن هم نیاز نیست که اجازه بگیری.
سرم رو تکان دادم و با تشکری زیر لب، ازش جدا شدم.
اسکنر سنگین بود، کمی انگشتهام رو تکان دادم، از پله ها بالا میرفتم که از سنگینی و زیادی پلهها نفس نفس میزدم.
قفسهی سینهام به شدت بالا و پایین میشد، تنم توی این سرما به عرق نشسته بود.
از خستگی اسکنر رو روی پلهها گذاشتم و از خستگی روی پله ها ولو شدم و دستمهام رو به عقب بردم و تنم رو عقب فرستادم نفسمام تند شده بودند، چشمام هم بسته بودم، نفس که تازه کردم چشمهام رو باز کردم و سقف رو دیدم.
دوباره چشم بستم و با لبه ی آستینم عرق روی صورتم رو پاک میکردم که دادم به آسمون رفت.
#کپیممنوع⛔️
درباره این سایت