که چیز محکمی روی اون یکی دستم که روی سنگفرش بود، فرود اومد و خرد شدن استخون دستم رو با تمام وجودم حس کردم و بی‌اختیار جیغ کشیدم و دستم رو عقب کشیدم.

سریع بلند شدم و دست زخمیم رو توی اون دستم گرفتم و از درد، اشک توی چشمام جمع شده بود و پوست دستم خراشیده شده بود وخون دستم روی زمین میچکید ومن گوشه‌ی دیوار مثل یه گنجیشک بارون زده ایستاده بودم و سرم رو به یقه ام برده بودم.

نگاهم به یه جفت کفش مشکی مارکدار وبراق با یه شوارجین جذبی مشکی افتاد.

انگار ازجیغم توی شوک بود، باصدایی زیبا و عصبی و جدی می گوید:
-اینجا چه غلطی می‌کنی؟! مگه پله‌ها جای نشستنه؟هان؟!
مکثی کرد و قدمی به جلو برداشت و دستش رو کشید سمتم و باصدای خشداری می‌گوید:
-بزار ببینم چی شده؟!

من ترسیده از اینکه دستش بهم بخوره قدمی به عقب برداشتم که نزدیک بود از پله ها پرت بشم پایین، که صدای دادش پیچید توی فضا.
- مواظب باش.

دستمالی رو از جیبم درآوردم و روی زخمم گذاشتم.
-چیزی نیست آقا، شرمنده سد معبر کرده بودم.

صدای تند شدن نفس‌هاش رو شنیدم:
-ببین قصد ندارم بخورمت، بزار ببینم دستت چی شده؟

اخم کردم و کمی خودم رو عقب کشیدم و سریع سلسه‌وار گفتم:
-هنوز اینقدر ضعیف و رقت انگیز نشدم که به نامحرمی نیاز پیدا کنم.

پوزخند صدادارش رو شنیدم که یهو قهقه ی نهیبی زد:
-شما دخترا چرا همتون با یه کلمه خودتون رو دست بالا می‌گیرید؟! ازم که رد شد بوی تند وتلخ عطرش که تحریک کننده بود با بوی سیگار قاطی شده بود بویایم رو اذیت کرد.

سریع پله‌ها رو پایین رفت، صدای کفشاش رو که محکم به زمین برخورد می‌کرد رو می شنیدم، چند دقیقه‌ای گذشت صورتم از درد جمع شده بود، نگاهی به اسکنر انداختم، پووفی آروم کشیدم.

سرم گیج میرفت، سریع کنار اسکنر نشستم باید سریع قرص‌‌‌هام رو بخورم تا سرگیجم شدت نگرفته،  نمی‌تونستم دستگاه رو ول کنم، نگاه وا رفته‌ای به پله‌ها کردم و سرم رو انداختم پایین.

چند دقیقه‌‌ای نگذشته بود که آقاصمد جدی می‌گوید:
- اینجا نشستی؟!

با دیدنش لبخندی زدم:
- آره.
با دیدن دستم نگران به طرفم اومد:
- با خودت چیکار کردی دخترم، چرا صدام نکردی؟!

سریع دستگاه رو برداشت و حرکت کرد و بالحنی نگران لب زد: زود باش بریم بالا برات ببندمش.

بی‌حرف دنبالش راه افتادم، دستم رو باندپیچی کردم و سریع دنبال قرص‌هام توی کوله پشتیم گشتم و با دیدن قرص‌هام سریع اونارو برداشتم وبا یه لیوان آب خوردمشون.

با دیدن گوشیم که چندین میس کال ومسیج براش اومده بود، با نگرانی سریع قفل گوشی رو باز کردم،  سیما جون چندین بار زنگ زده بود و محسن بیشتر از هفت بار زنگ زده بود، پیام‌هام رو باز کردم، اسم محسن روی بیشتر مسیج ها بود.

"کجایی دختر نگرانم کردی"
مسیج بعدی.
"به سیما زنگ زدی؟!"

"چرا جواب نمیدی؟! سیما خانم منتظرته بهش زنگ بزن"

" سلام عزیزم خوبی؟ سیما خانم از دیشب منتظر تماسته، چندین بار بهت زنگ زده و جوابش رو ندادی، بهش زنگ بزن"
سریع شماره محسن رو گرفتم که سریع جواب داد:
 تند و شاکی غر زد:
- سلام خواهری کجایی هان؟! دِ آخه نمی‌گی دلم هزار راه میره؟! داشتم می‌اومدم اونجا.

لبخندی زدم و آروم گفتم:
- سلام، یه نفس بکش داداش خوبم، از دیشب تا حالا گوشیم سایلنت بود.

محسن خشک وسرد:
- خیلی بدجنسی  خودم رو جر دادم از نگرانی.  صبحانه خوردی؟!

توی دلم قربون صدقه‌اش رفتم و سریع گفتم:
- آره تو نگران من نباش، مگه بچه‌ام؟

محسن تخس می‌گوید:
-‌از هر بچه‌ای لجبازتری پــروا، راستی زنگ زدی به استادت؟!

چینی به بینیم دادم:
- نه گفتم اول به تو زنگ بزنم، ساعت چند امتحان داری؟!

- ممنونم خواهری، ساعت یک امتحان دارم، برو سریع بهش زنگ بزن شاید کار واجبی باهات داره.

لبخندی گوشه‌ی لبم نقش بست :
-چشم مواظب خودت باشی، لباس گرم بپوشی روی اون موتور هوا خیلی سردتره.

محسن قهقه زد:
- انگار دیشب به خواهریم بدگذشته، مواظبم پس توهم  مواظب خودت باش، چون جونم بند توئه. خداحافظ  داداش جونم.
 -برو خدا به همراهت عزیزم.

گوشی رو قطع کردم و سریع به سیما جون زنگ زدم، می‌خواست بدونه بعد از یه هفته موفق شدم یا نه.

خوشحال شد، باید در اولین فرصت بهش سر میزدم.

تاساعت دو مشغول کار بودم، با نگاه به ساعت سریع وسایلم رو برداشتم، خداکنه به ترافیک نخورم وگرنه کلاسم دیر میشه.

با ایستادن اتوبوس توی ترافیک سنگین، عصبی پیاده شدم و با نهایت سرعتم به طرف دانشگاه حرکت کردم، باد روی صورتم می‌نشست و مطمئنا دماغم ولپ‌هام از سرما قرمز شده بودند.

باتمام سرعت پله‌ها رو دوتا یکی میکردم، سراسیمه وارد کلاس شدم.
با دیدن استاد از خجالت سرم رو انداختم پایین و جزوهام رو توی دستم جابجا کردم و با ناراحتی گفتم:
-شرمنده استاد که دیر کردم، اجازه هست بنشینم؟!

آب دهنم رو قورت دادم‌، از نگاه هیز و ناپاکش عرقی روی تیغه‌ی کمرم نشست، ولی فهمیده بودم تا کسی بهش نخ نده به کسی کاری نداره.

مشاهده مطلب در کانال


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها